همانطور که خودتان چیز هستید، هفته گذشته نه، اون یکی هفته، احمق رشیدی معلق، یا همان داریوش همایون، داشت راه می رفت، که یکهو کنترلش را از دست داد و با مخ، خورد زمین، به حدی که بعد از چند روز کما، سر از آسمان در آورد! داریوش همایون که در فتنه ۸۸ رسما از مهندس و شیخ بیسواد و ممد تمدن حمایت کرده بود، در حالی به درک واصل شد، که دقایقی از مرگش می گذشت! به همین مناسبت، مجلس ختمی… ببخشید؛ داشتم می گفتم که، منافقین و سلطنت طلبان مانده بودند، این خبر تاسف انگیزناک را چجور مجوری(!) به گوش سران فتنه برسانند. با هم مشروح این پروسه جالب و البته دردآور را که از طریق سرویس ماهواره ای چیزنا به ما مخابره شده، بخوانیم:
عمه متوفی: اول به کدومشون بگیم؟
خاله متوفی: به مهندس بگیم، چطوره؟
همسایه روبرویی متوفی: نه تو رو خدا! اون همین طوریشم داره می کشه!
خاله متوفی: ولی من از شیخ بیسواد، یک شماره بیشتر ندارم، که از قرار خاموشه!
عمه متوفی: من ایرانسلشو دارم! بزار زنگ بزنم؛ باز روحیه شیخ بیسواد، هر چی باشه، بهتر از اون ۲ تای دیگه اس! … (چند لحظه بعد) … الو! شیخ بیسواد؟
شیخ بیسواد: کلا به شما که عرض می کنم الان چه وقت زنگ زدنه؟! گرفتیم خوابیدیما مثلا!
عمه متوفی: شرمنده! ساعت به وقت محلی رو حواسمون نبود!… بیا تو صحبت کن اقدس! من بغض، راه چیزمو بسته!… یعنی منظورم این بود که چیز، راه گلومو بسته!
خاله متوفی: شیخ! بدبخت شدیم رفت. دیدی چه خاکی بر سرمون شد!
شیخ بیسواد: کلا به من چی می خواین عرض کنین؟!
خاله متوفی: بزار یه جوری خبرو بدیم، سکته رو نزنه!
همسایه روبرویی متوفی: بده من اون لامصبو بینم!… ببین شیخ! کریستف کلمب کی بود؟
شیخ بیسواد: چی؟
همسایه روبرویی متوفی: کریستف کلمب؟
شیخ بیسواد: کریم پوست کلفت؟!
همسایه روبرویی متوفی: ای بابا! کریستف کلمب گفتم! ک ر ی س ت ف … کلمب!
شیخ بیسواد: صدات قطعی داره! زنگ بزن صفر نهصد و نوزدم!
عمه متوفی: بزار من بگیرمش!… الو، شیخ!
شیخ بیسواد: بفرمایید.
عمه متوفی: ادیسون کی بود؟
شیخ بیسواد: ولی قبلی داشت کلا به شما که عرض می کنم از یه کی دیگه می پرسیدا؟!
عمه متوفی: خب کریستف کلمب کی بود؟
شیخ بیسواد: چون که «کریس»، «اف» اومده، پشت بندش، جخت بلا باید مال روسیه باشه! مثل یلتسین!!!
عمه متوفی: ادیسون کی بود؟
شیخ بیسواد: توی اون یکی جام جهانی، مربی ساحل تاج(!) بود!
عمه متوفی: اون «اریکسون» بود!
شیخ بیسواد: کلاً به شما که عرض می کنم؛ منم همون اریکسون رو گفتم دیگه!
عمه متوفی: ولی من از تو ادیسون رو پرسیدم؛ بگو ادیسون کی بود؟
شیخ بیسواد: مخترع برق بود!
عمه متوفی: دمت گرم! آخرش چی شد؟
شیخ بیسواد: آخر چی، چی شد؟!
عمه متوفی: آخر و عاقبت اریکسون؟
شیخ بیسواد: الان مربی یه تیم، توی انگلیسه!
عمه متوفی: ادیسون رو گفتم!
شیخ بیسواد: ولی من اریکسون شنیدم!
خاله متوفی: راست می گه زن! اریکسون گفتی!
عمه متوفی: من که پاک قاطی کردم؛ بیا تو گوشی رو بگیر!
خاله متوفی: شیخ بیسواد! بگو آخرش ادیسون چی شد؟
شیخ بیسواد: کلی تلاش کرد، آخرش برق رو اختراع کرد!
خاله متوفی: بعدش چی شد؟
شیخ بیسواد: همه جا روشن شد، اما خب، کلا به شما که عرض می کنم؛ اون قدیما زودزود برق می رفت!
خاله متوفی: ادیسون آخرش چی شد؟
شیخ بیسواد: آخرشو به ما نگفتن، تا همین جاش گفتن!
خاله متوفی: اصلاً ادیسون رو ولش کن! همه آدما یه روز می رن کجا؟!
شیخ بیسواد: سینه قبرستون!
خاله متوفی: ای ول! سینه قبرستون کجاس؟
شیخ بیسواد: دیار فانی!
خاله متوفی: دیار باقی!
شیخ بیسواد: «باقی» هم شکر خدا خوبه! الباقی هم سلام می رسونن. راستی! داریوش همایون چطوره؟!
خاله متوفی: رفته دیار باقی!
شیخ بیسواد: یعنی رفته ولایت باقی اینا!
خاله متوفی: نه بابا! گوربگوری، مرد!
شیخ بیسواد: کی مرد؟
خاله متوفی: داریوش همایون دیگه!
شیخ بیسواد: مرد؟!
خاله متوفی: مرد!
شیخ بیسواد: مرد که مرد! به درک که مرد! خواب ما رو پروندی، کلا به شما که عرض می کنم اینو بگی؟!
خاله متوفی: ولی اون که طرفدار شما بود در فتنه ۸۸؟!
شیخ بیسواد: تو راجع به کی داری صحبت می کنی؟
خاله متوفی: داریوش همایون دیگه!
شیخ بیسواد: آهان! من فکر کردم داری می گی کریم پوست کلفت مرد!
خاله متوفی: پس کی؟
عمه متوفی: بده من اون گوشی رو. داریوش، روزی ۲ مرتبه در سبد جنبش سبز تخم می گذاشت بی معرفت!
شیخ بیسواد: چرا ۲ تا؟
عمه متوفی: پس چند تا؟
شیخ بیسواد: ۶ تا!
خاله متوفی: چرا ۶ تا؟
همسایه روبرویی متوفی: پس چند تا؟
شیخ بیسواد: بیاین یه بازی دیگه! گردو؟
عمه متوفی: شکستم!
«آرمون چیزف – خبرنگار سرویس ماهواره چیزنا»